آلبر کامو معتقد بود که سرنوشت بشر، همچنان که سیر تاریخ، پوچ و بی معنی است، اما رستگاری و خوشبختی فقط در همین جهان ممکن است و بس («ملکوت من همه در روی زمین است») و آدمی می تواند با تن خود به جهان بپیوندد، چنانکه مثلا از یک آواز عاشقانه، ولو نومیدانه، ممکن است موثرترین قواعد عمل و مبارزه حاصل آید؛ پس یاری به دیگری تا حد ایثار و از خودگذشتگی شاید بهترین شیوه برای ابراز هستی باشد («پیوستن به دیگران در عشق و رنج و غربت که تنها یقین مشترک انسان ها در زندگی است»)؛ در عین حال عقیده داشت که عصیان مهمترین فضیلت و ممتازترین خصلت آدمی است («من عصیان می کنم، پس هستم»).
مقدمه هوشنگ گلشیری بر رمان سقوط، آلبر کامو، ترجمه شورانگیز فرخ، انتشارات نیلوفر
۳ نظر:
لایک رفیق لایک! روزتم مبارک دخترک و عزیزترین رفیق و....! خوب باشی و تا زود
لایک رفیق لایک! روزتم مبارک دخترک و عزیزترین رفیق و....! خوب باشی و تا زود
خوب بود کتابش؟ خوشت اومد
دارم شب ممکن رو می خونم
ارسال یک نظر