۱۳۸۹ فروردین ۱۹, پنجشنبه

لحظه هایم آبستن اضطرابی بی پایان است

همیشه طوفان و رگبار و رعد و برق مضطربم می کند... اما وقتی خودم از قبل مضطرب هستم و وجودم پر از واهمه، این همنوایی طبیعت با اضطراب های من در درونم غوغایی به پا می کند و بی تاب تر می شوم، پر از ترس و دلشوره، پر از غم از این همه تلخی و سختی، و دوست دارم زار زار گریه کنم...

هیچ نظری موجود نیست: